๑۩۞۩๑ شب تنهایی ستار  ๑۩۞۩๑  

غـــــــــــــربــــــــــــت

با سلام و عرض ادب دارم خدمت تمامی دوستان و سروران گرامی وقت همگی تون به خیر و خوشی باشد ذوستان عزیزم بازدید کنندگان محترم من یه مدتی مسافرت بودم و از مسافرت بر گشتم حال حوصله وبلاگ نویسی نداشتم از بس که مشغله کاری داشتم نتونستم سر بزنم و وبلاگ بروز کنم باور کنید دلم تنگ شده برای همه دوستان ابجی و داداشیا عزیزم به هر حال از همه تون ممنون هستم جویای حالم بودی مخلص همه تون هستم برای همه تون ارزوی موفقیت دارم الان دیگه تصمیم گرفتم دوباره وبلاگ نویسی فعال بشوم البته تو این  وبلاگ نه وب دیگه سرباز ایتک بلوچستان در خدمت شما هستم با مطالب اموزنده و عکس طبیعت سرباز بلوچستان و کارت پستال

و طراحی عکس شخصی در خدمت شما هستم ادرس وب سیتی سرباز ایتک بلوچستان لینک زیر کلیک کنید ... با تشکر عبدالستار

تو گوکل سرچ کنید سرباز ایتک بلوچستان

نوشته شده در جمعه هجدهم مهر ۱۳۹۳ساعت ۵:۲۵ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی| |

بنام خداوند بخشنده مهربان

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم / ولی دل به پاییز نسپرده ایم
 چو گلدان خالی، لب پنجره / پر از خاطرات ترک خورده ایم
 اگر داغ دل بود، ما دیده ایم / اگر خون دل بود
، ما خورده ایم
 دلی سر بلند و سری سر به زیر/ از این دست عمری به سر برده ایم

سلام به همه دوستان و سروران گرامی

خداوند منان را شاکرم که بر من منت نهاد تا بخشی از عمر خویش را در جمع با صفا و پر محبت شما دوستان  گرامی سپری کنم ، به یقین ادعا میکنم که در طول این مدت بهره فراوانی از آموزه های انسانی ،اخلاقی ،علمی شما دوستان  توانمند و سروران گرامی  پرتلاش و اندیشمند محترم نصیب اینجانب شده است . ضمن عرض سپاس و قدر دانی از الطاف شما دوستان و سروران گرامی از خداوند متعال نعمات بی کران و استمداد و وپشتیبانی برای شما عزیزان آرزومندم . با توجه به با امید به اینکه از صمیم قلب قصور اینجانب را بخشیده و این حقیر را حلال فرمایید ، همگی شما را به خداوند بزرگ می سپارم من یه مدت طولانی نیستم

با تشکر فراوان عبدالستار ملک ریسیی


برچسب‌ها: خدا حافظی موقت
نوشته شده در چهارشنبه نهم اسفند ۱۳۹۱ساعت ۱۰:۱۹ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی| |

مقام از خود ممنون:

 مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید:

باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید:

"باشه، ولی اونجا نرو.". مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم." بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند:

"اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی...

بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"

 دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود

کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند.

به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:" نشان. نشانت را نشانش بده !"

 


برچسب‌ها: کارت, پستال, عبدالستار, ملک
نوشته شده در پنجشنبه هفتم دی ۱۳۹۱ساعت ۹:۵۷ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی| |

ســـــــــــلام به هــــــــــمه

اوقات خوبی رو براتون آرزو دارم و امیدوارم ایام به کامتون باشه.

خلاصه و مفید بدون اینکه زیاد وقتتون رو بگیرم چند نکته رو خدمتتون عرض میکنم :

بعضی از دوستان من رو به وبلاگهاشون دعوت کردند که بعلت مشغله و بعضی موارد نتونستم بهشون سر بزنم وبهمین خاطر عذرخواهی میکنم. امیدوارم حمل بر بی ادبی من نشه هرچند خودم رو آداب دان خوبی نمیدونم .

خیلی از نظرات هم بی پاسخ مونده که باز هم عذرخواهی میکنم و شرمنده ام . ( چهره ام رو شطرنجی کنید! )

دوستان عزیزم برایم خیلی عزیز دوست داشتنی هستی تو این مدت که ناراحتی دیدی حلالم کنید برای همه تون ارزوی موفقیت دارم هر کجا کره خاکی هستی شاد و تن درست باشید با سپاس فراوان عبدالستار ملک ریسیی

لطفا این برادر کوچیکترتون رو  از دعا بی نصیب نگذارید.

در پناه خدا باشید...



برچسب‌ها: خود نوشت
نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۱ساعت ۱:۴۲ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی|

           چهار راهـــــكار براي شــــــاد بودن

 

ایسنا: انسان در اوج عجز و نياز، عجيب و قدرتمند است؛ يعني هرچند تابع بستر و شرايط است، ولي مطيعي بي‌چون و چرا نيست و به طور مستمر در پي آن است كه تغيير و تحولي ديگر ايجاد كند. اين ويژگي اوست و قدرتي است كه خداوند به او داده است.

اصل شادي همانا دلشادي و خوشحالي است كه آن را بايد در درون خود جست و جو كنيم و نه هيچ كجاي ديگر، پس آنگاه كه احساس رضايت، خشنودي و لذت كرديد، به سمت شادي گام برداشته‌ايد.

به گزارش ايسنا، چهار پيشنهاد وجود دارد كه كه مي‌توانيد راجع به آن فكر كنيد و بعد تصميم بگيريد تا روال زندگي تان را تغيير دهيد.

اولين پيشنهاد

مي‌دانيم كه با سختي‌ها و كاستي‌هاي موجود در سطح فردي، خانوادگي و اجتماعي مشكل است، اما سعي كنيد تا هميشه ذهن و فكر خود را از خاطرات خشنود كننده گذشته لبريز كنيد. اين ذهن و فكر و انديشه‌هاي ما هستند كه چرخ‌هاي ما را آماده مي‌سازند تا در جهت آنها به حركت درآييم.

خاطرات شادي به نتايج شادي آور منتهي مي‌شوند. ما مي‌توانيم قرباني شرايط شويم يا بر شرايط غلبه كنيم، مي‌توانيم از آزادي و عظمت خود بگذريم و به شرايط اجازه مي‌دهيم كه بر ما مسلط شود يا اينكه خود يك انتخاب كننده باشيم. در اين جهت آنچه مهم است، برداشت ماست.

دومين پيشنهاد

از عادت كردن بدون چون و چرا به شادي نگران نباشيد. آنقدر تمرين كنيد و آنقدر وجود و افكار و اميالتان را از آنچه باعث شادي‌تان مي‌شود پر كنيد تا شاد شويد. شادي تنها داروي شفابخشي است كه هيچ گونه عوارض جانبي ندارد. شادي به چشمان‌تان درخشش، به نگاه‌تان عشق، به لبخندتان جذابيت، به سيماي‌تان زيبايي و به حركات‌تان اطمينان و سرزندگي مي‌بخشد. مطمئن باشيد كه هر چهره‌اي با لبخند زيباتر است.

سومين پيشنهاد

به گزارش ايسنا و به نقل از ايران پاك، براي افزايش رضايت خود،‌ خشنودي و شادي خود را زياد و زيادتر كنيد. تا اينكه از لحظات زندگي خود بيشترين لذت را ببريد. براي گسترش سطوح شادي و شادابي خود، حتي در مواقعي كه بايد ظاهري غمگين به خود بگيريد، درون خود را از شادي و رضايت خالي نكنيد و آگاه باشيد كه بزرگ‌ترين نعمت شادي است، زيرا انسان به همان اندازه كه به آب و نان نياز دارد، به شادي و خنده نيازمند است؛ هم براي جسمش و هم براي جانش، خوش مشربي تكميل كننده شادي و خشنودي زندگي است.

زندگي دشوار است و هميشه هم منصفانه نيست، ولي اين بدان معنا نيست كه زندگي نمي‌تواند خوب باشد، يا نمي‌تواند پاداش دهنده و لذت بخش و دوست داشتني باشد! هنوز و هميشه دلايل فراواني داريم كه به زندگي «آري» بگوييم و از آن سرشار شويم.

چهارمين و آخرين پيشنهاد

عميقا زندگي خود و ديگران (به خصوص نزديكان خود) را دوست داشته باشيد. بگذاريد آنها بفهمند كه چقدر دوستشان داريد. از ابراز محبت و احساسات به ديگران دريغ نكنيد و نگران نباشيد. متوجه ديگران و علاقه‌مند به آنها باشيد تا آنها نيز چنين نباشند. به خاطر اندكي مشكل و ناراحتي همه زندگي و وجودتان را به پريشاني نكشيد. هرچند رنج امري گريزناپذير است و مي‌توان از آن اجتناب كرد. كافي است از روشهاي سازنده استفاده كنيم.


برچسب‌ها: کارت, پستال, چهار, راهكار
نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۱ساعت ۱۱:۴۸ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی| |

صدای پای عیـــــــــــد می آید.

عید قربان عیـــــــــد پاک ترین عیدها است

عید سر سپردگی و بنــــــــدگی است.

عید بر آمدن انســـــــــانی نو

از خاکســــــــــترهای خویشتن خویش است.

عید قربان عید نزدیک شــــــــدن دلهایی است

که به قرب الهـــــــــــــی رسیده اند.

عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است

این عید سعید قربان را به همه دوستان و سروران

تبریک و تهنیت عرض می کنم

با سپاس فراوان ســــــــــــــــــــــــــــــــــــتار


برچسب‌ها: عید سعید قربان مبارک باد
نوشته شده در پنجشنبه چهارم آبان ۱۳۹۱ساعت ۹:۴۵ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی| |

با سلام و عرض ادب دارم  ابجی و داداشیای عزیز  و دوست داشتنی  انشالله که حال احوال همه تون خوب  باشه  تو این مدت   من نبودم  شما همیشه امدی سر زدی و حال احوالم جویا شدی  از همه تون  سپاس گذار هستم  من قرار بود بعد از ماه مبارک رمضان  خدمت شما باشم  ولی نشد  سیستم هم نداشتم  نتونستم محبتهای شما را جبران کنم  به هر حال من ببخشید  باور کنید دلم خیلی تنگ شده برایتون  همیشه به یاد شما و ذکر خیر شما بودم  برایتون ارزوی موفقیت  دارم  هر کجا هستی  همیشه شاد و تن درست باشید . با سپاس فراوان عبدالستار ملک رئیسیی

داستان زیبا تقدیدم به دوستان عزیزم

 در فرودگاه گفتگوی لحظات آخر بین مادر و دختری را شنیدم :
هواپیما درحال حرکت بود و آنها همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم."
دختر جواب داد: " مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم ."
آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای که من در کنارش نشسته بودم آمد. آنجا ایستاد و می توانستم ببینم که می‌خواست و احتیاج داشت که گریه کند. من نمی‌خواستم که خلوت او را بهم بزنم ولی خودش با این سؤال اینکار را کرد: " تا حالا با کسی خداحافظی کردید که می‌دانید برای آخرین بار است که او را می‌بینید؟ "
جواب دادم: " بله کردم. منو ببخشید که فضولی می‌کنم چرا آخرین خداحافظی؟ "
او جواب داد: " من پیر و سالخورده هستم او در جای خیلی دور زندگی می‌کنه. من چالش‌های زیادی را پیش رو دارم و حقیقت اینست که سفر بعدی او برای مراسم دفن من خواهد بود . "
" وقتی داشتید خداحافظی می‌کردید شنیدم که گفتید " آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. " می‌توانم بپرسم یعنی چه؟ "
او شروع به لبخند زدن کرد و گفت: " این آرزویست که نسل بعد از نسل به ما رسیده. پدر و مادرم عادت داشتند که اینرا به همه بگن."
او مکثی کرد و درحالیکه سعی می‌کرد جزئیات آنرا بخاطر بیاورد لبخند بیشتری زد و گفت: " وقتی که ما گفتیم " آرزوی کافی را برای تو می‌کنم. " ما می‌خواستیم که هرکدام زندگی ای پر از خوبی به اندازه کافی که البته می‌ماند داشته باشیم. " سپس روی خود را بطرف من کرد و این عبارتها را که در پائین آمده عنوان کرد :
" آرزوی خورشید کافی برای تو می‌کنم که افکارت را روشن نگاه دارد بدون توجه به اینکه روز چقدر تیره است. آرزوی باران کافی برای تو می‌کنم که زیبایی بیشتری به روز آفتابیت بدهد .
آرزوی شادی کافی برای تو می‌کنم که روحت را زنده و ابدی نگاه دارد .
آرزوی رنج کافی برای تو می‌کنم که کوچکترین خوشی‌ها به بزرگترینها تبدیل شوند .
آرزوی بدست آوردن کافی برای تو می‌کنم که با هرچه می‌خواهی راضی باشی .
آرزوی از دست دادن کافی برای تو می‌کنم تا بخاطر هر آنچه داری شکرگزار باشی .
آرزوی سلام‌های کافی برای تو می‌کنم که بتوانی خداحافظی آخرین راحتری داشته باشی ."
بعد شروع به گریه کرد و از آنجا رفت ...
می گویند که تنها یک دقیقه طول می‌کشد که دوستی را پیدا کنید٬ یکساعت می‌کشد تا از او قدردانی کنید اما یک عمر طول می‌کشد تا او را فراموش کنید ...
اگر دوست دارید این را برای کسی که هرگز فراموش نمی‌کنید بفرستید ...
تقدیم به شما دوستان عزیزم آرزوی کافی برایتان میکنم


برچسب‌ها: داستان تقدیدم به دوستان
نوشته شده در سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۱ساعت ۷:۱۷ ب.ظ توسط عبدالستار ملکریسی| |