سرباز عبدالله درخانی: درج خبری در وبلاگ یساری رای
مدتی است که اشخاص برای معرفی کردن خود به جامعه به سوی فضای مجازی روی آورده اند که از بین این افراد شخصی بنام عبدالرشید درخانی خود را از این قافله عقب نینداخته و با دادن کامنتهای مختلف به وبلاگهای خبری بدنبال مشهور کردن خودش میباشد.نامبرده دارای مدرک کارشناسی از دانشگاه پیام نور راسک و همیشه سعی مینماید با چاپلوسی و بزرگنمایی خود جایگاهی در جامعه بدست آورد.جالب اینجاست این مرد سمج شده است.
مراجع ذیصلاح برای انتخاب ایشان بعنوان دهیار اتفاق نظر ندارن حالا کو تا فرمانداری نیکشهر.ایشان حتی یکسال هم سابقه کار اداری و یا اجرایی ندارد.آیا واقعا با تملق و حرافی میشود در کشور به جایگاه فرمانداری رسی؟ضمنا آقای دهقانی با ایشان هم اکنون حتی سلام و علیک ندارند.از منابع خبری هم تقاضا مینماییم قبل از انتشار اخبار به شناسایی هویت افراد پرداخته و سپس به بزرگ نمودن یک شخص نمایند تا منجر به تنش بیشتر مردم سرباز و نیکشهر نگردد.واقعا باید تاسف خورد که ایشان خود را در جایگاه خدمت به مردم شریف نیکشهر میپندارد.
سلام علیکم خسته نباشی
یه داستان هم تقدیم به شما [گل]
داستان جالب جانشین پادشاه
روزی از روزها، پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمنان از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند تا دانه رشد کند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند. پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت....
تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد. پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بی فایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد. بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند. پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: پس گیاه تو کو؟ پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد... در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد! همه جوانان به این انتخاب پادشاه اعتراض کردند. پادشاه روی تخت نشست و گفت: این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند. پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی نیاز دارند که در عین راستگویی و درستکاری با آنها صادق باشد، نه آن پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن دست به هر عمل ریا کارانه ای بزند!
عبدالستار ملک ریسیی 2011/11/26 http://abdolsatarraisi.blogfa.com
حاج عبدالرشید درخانی عاشق خدمت به وطن دوستت داریم برای همیشه جوانی تحصیل کرده و با شجاعت.